فهم آخر ، «بخشَش کن»
بنویس بنویس و هراس مدار
از اینکه غلط می افتد …
آنچه نیاز به بخشش دارد منم …
نه گذشته از درون من پاک خواهد شد که بتوان گذاشت و گذشت …
نه همچون دندان فاسد توان مدارا هست …
و کاش زمان صفحه ای نو با زمانی نو برای جبران در اختیارم می گذاشت …!
پس بخش کردم جز کلم را به اجزای خرد ، آره من گاهی بدم ، گاه خوب ، گاهی بدتر ، گاهی خطا کار و گاه دوست داشتنی …
هر کدام به یک رنگ
و همه مانند من هستند
شایسته بخشش نه از آن جهت که انسان موجود گرانقدریست ، نه بلکه از آن جهت که به قول شوپنهاور گفت ، او را ببخش زیرا دیگری نیز فلاکتی دارد مثل تو …
t.me/Coachland_game